به نام خدا

TEDxYhouth@SAMPADYazd

دیروز اولین رویداد تداکس دانش آموزی در ایران در شهر یزد برگزار شد.(بد نیست بگم از طرف دنا بود)

که کلی ماجرای جالب داشت که بد نیست بگم...

*توجه کنید این ماجرا از دید من بیان شده.

قبل از رویداد:

کل ماجرا از اوایل سال تحصیلی پیش شروع شد. معاون پژوهشی مدرسه (آقای حسامی فر) ، اومد سر کلاس و در مورد تد برامون توضیح داد.

همونجا بود که فهمیدم تد اصلا چیه و چقدر ما بهش نیاز داریم.

بعد از یه مدت یکی از بهترین دوستام (میلاد محمدی) تصمیم گرفت یه تداکس تو یزد برگزار کنه . اون این موضوع رو با من و چند تا دیگه از بچه ها در میون گذاشت و ما هم مشتاقانه گفتیم کمکش میکنیم. اوایل بحث خیلی جدی نبود تا اینکه یکی از بچه های تیم (محمد معنویت) پیشنهاد داد برای اولین تجربمون بریم تداکس نقش جهان که داشت به زودی برگزار میشد. من هم که از خدا خواسته همون روز رفتم پیش مدیر تا راضیش کنم ما رو به عنوان یه اوردو علمی به همراه معاون پژوهشینون ببره اصفهان (نمیدونم چرا بچه ها همیشه من رو برای این کارا مفرستن؟!؟!). با کلی بد بختی قبول کرد و من و میلاد و محمد معنویت و محمد صائبی به همراه آقای حسامی فر راهی تداکس شدیم. اونجا اولین تداکس عمرمون رو تجربه کردیم و از سخنرانی های فوق العادش لذت بردیم . بهد از اون اتفاق دیگه بچه ها به صورت جدی نشستن و برای برگزاری تداکس یزد برنامه ریزی کردن.

با این حال برنامه ربزی برای تداکس یه طرف ، گرفتن مجوز برای برگزاری یه طرف

میلاد استارت کار رو زد و درخواست مجوز کرد. تو تابستون چندتا جلسه برای هماهنگی گذاشتیم و خوبه بدونید فکر تاسیس کردن یه انجمن از همون جلسه ها شروع شد و اول کار هم اسمش قرار بود TEDcommunity بشه. بالاخره میلاد با کلی زحمت تونست مجوز تد رو بگیره . درست چند روز بعد از گرفتن مجوز، ی دعوای درست حسابی بین دوتا از بچه های تیم به وجود اومد که باعث ناراحتی همه شد. آخرش هم با کلی بد بختی دوباره با هم آشتی کردن و الانم کلی قربون صدقه هم میرن(:

بعد از مشخص شدن مسئولیت ها ، وظیفه اداره قسمت Prize به گردن من افتاد(من عاشقش بودم) . با شروع کارها ، فهمیدیم بودجه لازم برای برگزاری Prize رو نداریم . این یعنی خداحافظ صدرا . بچه ها خیلی اصرار کردن از تیم بیرون نرم ولی میدونستم الان دیگه یه بار اضافه براشون به حساب میام. بلاخره از تیم انصراف دادم و رفتم دنبال کار و زندگیم . ولی بچه ها با قدرت بیشتر به کارشون ادامه دادن و تونستن اولین تداکس دانش آموزی ایران رو با حمایت انجمن دنا برگزار کنن.


روز رویداد: من برای اینکه بتونم تو این همایش شرکت کنم مجبور بودم کارام رو تموم کنم برای همین از صبح چسبیدم به کارم تا تونستم بلاخره خودم رو ساعت 1 به همایش برسونم(نمی دونم چرا درست وقت ناهار رسیدم). 

سخنران های فوقالعاده ای داشتن که به نظر من بهترینشون مهندس فرهنگنیا بود . از شب قبلش با یکی از بچه های تیم هماهنگ کرده بودم در مورد دنا چند دقیقه صحبت کنم ولی تو روز همایش فهمیدم تبلیغ اسپانسر ممنوعه که کلی حالم گرفته شد. رفتم پیش یکی از مسئولین تداکس کیش و درمورد قوانین تبلیغات ازش پرسیدم و اینکه میتونم صحبت کنم یا نه . اونم گفت چون منافع مالی نداره مشکلی نداره(مردم از خوشحالی).

بالاخره بعد از سخنرانی دکتر پاک طینت رفتم رو سن و در مورد دنا یه توضیحاتی دادم . سخنرانها از دنا خیلی خوششون اومد و چندتا از بچه ها هم کلی پیشنهاد برای انجمن بهم دادن.

آخر همایش هم بازار عکس گرفت داغ داغ بود و هرکی از هرجا عکس میگرفت.


در کل کلی خوش گذشت و چیز هایی جدیدی یاد گرفتم مثل اینکه استقلال هم میتونه ببازه.


و ممنونم از تمام بچه های تیم تد اکس که کلی زحمت کشیدن 

و از دوست خوبم میلاد هم بابت تمام بلا هایی که سرش اوردم عذرخواهی میکنم. امیدوارم حلالم کنه...


گزارش تصویری:


با بچه ها بعد از همایش


جلسه دوستانه با سخنران ها و آقای شیرزاد(کنار من!)


سلفی با دوستان...


جلسه دوستانه از نگاهی دیگر


باز هم از نگاهی دیگر:)


سلفی با بچه ها 


قبل از اینکه بمیرم(خدا نکنه).....


سلفی با گوشی دوستان


یک عکس با حظور موسسین دنا...


دنا و تداکس

یار و یاور